
باشگاه خبرنگاران جوان - وقتی درست نیمقرن پیش، قدم در خاک ایران گذاشت و آزاد و رها، با لبی خندان، بیهیچ مزاحمتی، در خیابانهای پایتخت قدم زد، شاید هیچکس، حتی خودش هم فکرش را نمیکرد پنج سال و چهار ماه و ٢٢ روز بعد به ایران حمله کند، با این خیال باطل و مهمل که میتواند کمتر از یکهفته بعد، لابد در همان معابر قدم بزند، اما اینبار نه با عنوان میهمان که در جایگاه فاتح!
«صدام حسین» درحالی سهشنبه، نهم اردیبهشت ١٣۵۴ به تهران آمد که کمتر از دو ماه پیشتر، در نیمه اسفند ١٣۵٣، برسر پیمانی که واسطهاش عبدالعزیز بوتفلیقه بود، درباره خطالقعر مرزی و اروند و بقیه مسائل محل مناقشه، با محمدرضا پهلوی به توافق رسیده و چنان پیش رفت که حالا تصور همه بر این بود بهتر از این نمیشود.
بهویژه در ایران که گمان میکردند که دیگر حاکمیت ژاندارم منطقه تثبیت شده و بعثیون که حاکمان تازه عراق بودند، برسر جای خود نشستهاند و صدایشان افتاده است. سفر نایبرئیس شورای فرماندهی انقلاب -بخوانید همهکاره- عراق قرار بود در راستای همین دوستیهای تازه – البته ظاهری- انجام شود وگرنه روشن بود که او از ایرانیجماعت هیچ خوشش نمیآمد.
او که پیش از عزیمت به تهران، در گفتوگو با محمد پورداد، دبیر سرویس بینالملل روزنامه اطلاعات گفته بود؛ «اصولا روابط از آنجا (الجزایر) میان دو ملت پایهگذاری شد و با گذشت زمان، توسعه و استحکام بیشتری مییابد»، چارهای جز تداوم توافق نداشت.
چون شاه حمایت قدرتهای جهان را داشت و همین هم سبب میشد تا کینهتوزیاش ریشههای محکمتری بدواند و بر این باید، تبختر شاه را هم افزود. صدام که در فرودگاه مهرآباد، مورد استقبال امیرعباس هویدا، نخستوزیر قرار گرفت، عصر همانروز در کاخ نیاوران شاه را ملاقات و سپس در ضیافت شام شرکت کرد.
همان شب رادیو بغداد چنین گفت: «قلوب مردم عراق و تمام مردم عرب، متوجه این مسافرت و نتایج آن است. روابط تاریخی و نزدیکی که بین ایران و عراق و خلق عرب وجود دارد، رابطه محکمی است که دو ملت را بهسوی صلح و خیر و برکت و رفاه سوق میدهد.»
مرد تکریتی عصر چهارشنبه به مشهد رفت و با اینکه دشمنیهای او نسبت به شیعیان در سالهای حکومتگریاش عیان شد، نهتنها به حرم رضوی رفت که ۵٠٠هزار دلار هم به آستان قدس اهدا کرد. او که پیش از ظهر پنجشنبه، یازدهم اردیبهشت، تهران را ترک کرد، در جمع خبرنگاران، اظهار امیدواری کرد «این خاطرهها [ازجمله اخراج ۷۰ هزار ایرانی ساکن عراق]به محض توافق ایران و عراق برای ایجاد روابط جدید و مثبت به دست فراموشی سپرده شد.»
صدام حسین بهار ۵۰سال پیش به ایران آمد و در خیابانهای تهران قدم زد، اما پنج سال بعد، در آخرین روز تابستان، به میهن ما حمله کرد تا آن معاهده را با آتشافروزیاش، بسوزاند. او چنان بغض و غضب و حقدی از ایرانیان در دل داشت که به محض سقوط پهلوی و پس از چراغ سبز حامیان پیشین شاه، درنگ نکرد. فکر میکرد میتواند یکهفتهای ایران را به تصرف درآورد، اما برایش باتلاقی شد که حتی از دروازه خوزستان نیز نتوانست آنسوتر برود و فهمید بچههای ایران با همهجای جهان فرق دارند؛ خون میدهند، اما خاک نمیدهند.
منبع: روزنامه هفت صبح
آنانی که رفتند به روحشان سلام و صلوات می فرستیم
و آنان که ماندند ان شاءالله عاقبت به خیر باشند
یا علی